تبسمتبسم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

سوگلی مامان و بابا

رفتن به دکتر

1391/7/27 13:37
نویسنده : tahere
74 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خانموم کوچولوی من  دیروز رفتم دکتر الان اصلا حالم خوب نیست خیلی ناراحتم  امروز به ناچار اومدم سرکار نمایندگی اینقدر شلوغ  حوصله هم اصلا ندارم  آخه دکتر دیروز بهم گفت اضافه وزن پیدا کردم گفت نی نیت ریز میزست فقط وزنت الکی همین جوری داره میره بالا من اصلا غذا اضافه نمی خورم یا زیاده روی نمی کنم نمی دونم چرا اینقدر هی وزنم میره بالا از دیشب وقتی دکتر به من گفت که تو کوچولو هستی تمام فکرم این شده که تو سالم باشی این فکر مثل خوره افتاده توی ذهنم از خدا فقط می خوام تو سالم باشی دکتر به من گفت نگران نباش این به ژنتیکت بستگی داره بچه به خودت رفته برای دو هفته دیگه برام سونوگرافی نوشت برای سلامت جنین که من هم از این دل شوره در بیام خیلی نگرانم هیچ کس حال منو درک نمی کنه دیشب حرفهای که در طول این شش ماه توی دلم بود به اکبر گفتم اون هیچ حرفی نزد حتی یک کلمه نمیدونم شاید اکبرم مثل من نگران شد ولی من احساس می کنم اونم منو درک نمی کنه که من چی میگم الان دوست دارم اکبر پیشم باشه باهم دیگه بریم  بیرون نمیدونم شایدم مسافرت تا از این فکر در بیام ولی اصلا همچین چیزی امکان نداره  دوست دارم الان برم پیش اکبر هرچی توی دلم هست بهش بگم  مثل اینکه بعضی وقتها اینقدر خوب مهربونه من دوسش دارم یا بعضی وقتها اینقدر اعصبانیم می کنه که میخوام بکشمش یا بعضی وقتها هر چی ازش می پرسی میگه من نمیدونم  دیگه حوصله نوشتن ندارم یه عالم کار دارم خدایا فقط  بچم سالم باشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

r.memorial
14 آبان 91 17:58
احمق جان نگران نباش من هم مثل تو بودم همش فکر میکرد م اگه سالم نباشه .... خلاصه الان هم همش فکر میکنم اگه مریض بشه .. اگه خوشبخت نشه ... هزارتا اگه ی بد دیگه ... چون من هم احمق هستم و فقط فکرهای بد میکنم . درکت میکنم . ناراحت نباش