تبسمتبسم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

سوگلی مامان و بابا

قطره AD

سلام تبسم جون امروز شما برای اولین بار قطره AD خوردی و به لطف مامانت قدت از 50 به 52  و وزنت هم از 3.650 به 4 کیلو رسیده . خب خدا رو شکر که سالم هستی و داشتم با مامان حرف میزدم صدای گریه کردنت هم میومد . فردا هم ما میایم و بالاخره تو رو میبینیم ! ...
25 بهمن 1391

بند ناف

سلام کوچولوی مامان امروز سه شنبه 17 بهمن 91 بند ناف شما ساعت 4:25  افتاد ! توضیحات بیشتر رو مامان میاد و برات مینویسه ! ...
17 بهمن 1391

اولین حموم

سلام به تبسم کوچولوی ٣ روزه ! طبق اظهارات مامان ، شما شنبه ساعت 3:15  اولین حموم زندگیت رو رفتی   امیدوارم که گریه نکرده باشی و تجربه خوبی برات باشه ! ...
14 بهمن 1391

زمینی شدنت مبارک !

سلام امروز ساعت 11:05 دقیقه یه فرشته کوچیک به اسم  تبسم به دنیا اومد !     من همکار مامان هستم . از اونجا که مامان مرخصی و نمیتونه بنویسه من با اجازه برات مینویسم . اول اینکه در لحظه آخر اسم تو از پروا به تبسم تغییر پیدا کرد .    دوم اینکه همون روز که تو به دنیا اومدی من میخواستم برات بنویسم ولی اینترنت همون روز کلا قطع بود ! سوم اینکه شنیدم خیلی خوشکل هستی و ما همه منتظریم که تو رو ببینیم .   ...
11 بهمن 1391

خدا حافظی

سلام دختر نازنینم دیگه چی نمونده بیای عزیز دلم هنوز باورم نمی شه که قرار یه کوچولوی نازنین بیاد پیش ما تا به الان خیلی انتظار کشیدم که زودتر این روزا تموم بشه ولی الان این روزا استرسم خیلی زیاده خوب به هر حال این روزا کم کم تموم میشه  شیطون بلا دیگه کم کم باید از دل مامانی خدا حافظی کنی راستی مامانی هم دیگه از کار باید خداحافظی کنه برای یه مدت بخاطر این که باید مراقب خانم کوچولو باشه یه کوچولو هم من ناراحتم خدا خافظی کردن از همکارام یکم برام سخته  همکارام این مدت خیلی مراقبم بودن از همشون ممنونم دختر نازم امکان داره یه مدت نتونم به وبلاگ سر بزنم من فقط در انتظار دیدن تو هستم
28 دی 1391

حرکت نکردن نی نی

سلام دختر گلم وای که از دستت خیلی ناراحتم  دیروز واسه من یه عالمه ناز کردی و من خیلی ترسیدم دیروز١١/١٠/٩١صبح اومدم سر کار سرم خیلی شلوغ بود نزدیکهای ساعت ١٠بود احساس کردم که امروز حرکت نکردی  بعد یکی دوساعت پیگیر حرکتات شدم  دیدم نه انگار هیچ خبری نیست به همکارام گفتم  خیلی نگران شدم  اونا برام اب قند درست کردن وای تا به حال اینجوری آب قند به این شیرینی نخورده بودم بعد رفتم نیم ساعت دراز کشیدم ولی انگار نه انگار هیچ حرکتی نداشتی زنگ زدم به اکبر بهش گفتم اکبر گفت وایسا من میام دنبالت بعد ٤٥دقیقه اکبر اومد بعد باهم رفتیم بیمارستان رفتم داخل پذیرش شدم  روی تخت دراز کشیدم یه ماما اومد معاینم کرد یه سری سوال ازم پرس...
12 دی 1391

انتخاب اسم

سلام دختر گلم  سلام فندوق کوچولوی من دیگه خانومی شدی برای خودت دیگه بعضی اوقات با تمام قدرت منو میزنی می خوای به من بگی مامانی زیاد نمونده من بیام پیشت آره زیاد نمونده هر روزی که میگذره استرس من هم زیادتر میشه ولی دیگه خسته هم شدم  روزا دیر میگذره همه چیز برام سخت شده نمی تونم راحت بخوابم هر کاری که دلم بخواد انجام بدم  از انتظار کشیدنم خسته شدم این روزا فقط دعا میکنم که سالم باشی راستی من اکبر برات اسم انتخاب کردیم پروا و تبسم بین این دوتا یکی رو میزاریم ولی فکر کنم اسم پروا رو برات بزاریم هم قشنگ تر و توی دل بیشتر میشینه ان شا الله که خوشت بیاد به اومید دیدنت روزا رو میگذرونم فقط از خدا می خوام که سالم باشی ...
10 دی 1391

اولین برف

سلام نی نی جان الهی من قربونت برم که روز به روز بزرگتر خانم تر میشی بعضی اوقات توی دل من بازی گوشی میکنی هر روز صبح مثل یه دخمل خوب با من میای سرکار خیلی وقت بود به وبلاگ سر نزده بودم آخه هيچ خبر خاصي نبود راستي امروز وقتي كه داشتیم میومدیم سرکار داشت از آسمون برف می بارید خیلی ذوق کردم  با این که هوا خیلی سرده ولی من برف دوست دارم ولی امسال یکم نگرانم چون تا یک ماه دیگه نی نی جان من میاد پیشم و من ناراحت اینم اگه برف بیاد هوا خیلی سرد میشه  نی نی ناز من سردش میشه ...
27 آذر 1391