تبسمتبسم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

سوگلی مامان و بابا

اعصبانی هستم

اعصبانی هستم  خیلی خیلی اعصبانی هستم  می خوام  داد بزنم ناراحتم خیلی زیاد  واسه  آروم کردن خودم می نویسم نمیدونم چرا چرا نگران فردا باشم آن کس که همه عمر از من مراقبت کرده است آیا فردا مراقب من نخواهد بود؟
30 آبان 1391

همه چی آرومه

سلام به دختر گلم  این روزا خبری نیست همه چی آرومه روزا می گذره ولی اما خیلی دیر دیگه صبرم داره تموم میشه دیگه طاقت ندارم دوست دارم زود تموم بشه تو بیای پیشم این روزا وزنم زیاد شده دیگه راه رفتن برام سخت شده اصلا احساس راحتی ندارم هر روز با یه مشکل خلاصی روبه رو میشم شب ها چند بار از خواب بلند میشم با این که تمام روزسرکارم خسته هستم شب ها خوابم نمی گیره همه چی کم کم داره سخت میشه ولی طاقت میارم برای گل دخترم راستی خیلی شیطون شدی واقعا بعضی وقتها با اون دست پای کوچولوت منو خیلی محکم میزنی الهی من فدای اون دست و پای نخودیت برم وقتی توی دلم حرکت میکنی واقعا به آرامش میرسم نمیدونم چه حسی هستش دختر نازم منو ببخش هنوز برات هیچ اسمی انتخا...
25 آبان 1391

خرید سیسمونی

سلام به دخملکم یه عالمه حرف واسه نوشتن دارم دیروز١٥/٨/٩١کل روز مرخصی بودم در خدمت توی فینگیلی صبح با اکبر رفتم سونوگرافی یه عالمه منتظره موندم تا دکتر بیاد مرکز سونو گرافی ماشاالله اینقدر شلوغ بود ساعت8:30رفتم ساعت10:15نوبتم شد صدام کردن رفتم داخل یکم خانم دکترو اذیت کردی دکتر هی پشت سر هم می زد روی دلم تا تو یکم تکون بخوری ولی خانم انگار نه انگار  خلاصه اینقدر دکتر روی دلم زد من به پهلو خوابیدم تا خانم افتخار داد بعد دکتر گفت وزنت920گرم ضربان قلبت منظم همه چی نرمال نرمال یه نفس راحت کشیدم از اون نگرانیم یکم کمتر شدبعدش  نهار رفتم خونه مامانم اینا قراره بریم بعد ظهر سیسمونی بخریم  خلاصه بعدظهر منو مامانمو اکبر باهم رفتیم برای...
16 آبان 1391

رفتن به دکتر

سلام خانموم کوچولوی من  دیروز رفتم دکتر الان اصلا حالم خوب نیست خیلی ناراحتم  امروز به ناچار اومدم سرکار نمایندگی اینقدر شلوغ  حوصله هم اصلا ندارم  آخه دکتر دیروز بهم گفت اضافه وزن پیدا کردم گفت نی نیت ریز میزست فقط وزنت الکی همین جوری داره میره بالا من اصلا غذا اضافه نمی خورم یا زیاده روی نمی کنم نمی دونم چرا اینقدر هی وزنم میره بالا از دیشب وقتی دکتر به من گفت که تو کوچولو هستی تمام فکرم این شده که تو سالم باشی این فکر مثل خوره افتاده توی ذهنم از خدا فقط می خوام تو سالم باشی دکتر به من گفت نگران نباش این به ژنتیکت بستگی داره بچه به خودت رفته برای دو هفته دیگه برام سونوگرافی نوشت برای سلامت جنین که من هم از ای...
27 مهر 1391

انتخاب اسم

سلام كوچولوي ناز من ديگه داري بزرگ ميشي توي دل من  آروم آروم شيطوني ميكني وقتي تو توي دل من حركت ميكني يه حس خيلي قشنگي راستي برات اسم انتخاب كرديم نميدونم من موفق بشم يا اكبر من از اسم ديبا خوشم اومده اكبر از اسم دينا  فرق چنداني نداره نميدونم شايد اصلا يه اسم ديگه انتخاب شد ولي من از اسم ديبا خيلي خوشم اومده الان دارم برات مي نويسم تو داري توي دل من حركت مي كني  امروز نوبت دكتر دارم امروز صداي قلب تو مي شنوم من عاشق شنيدن صداي قلبتم ...
26 مهر 1391

احساست کردم

سلام عزیز دلم من امروز خیلی خیلی خیلی خوشحالم که اصلا نمیدونم چی بنویسم دارم از خوشحالی بال در میارم امروز صبح اومدم سر کار وساعت 11:16یه اتفاق خیلی قشنگ افتاد تو توی دل من حرکت کردی فرشته کوچولوی من امروز واسه اولین بار احساست کردم یه حس باور نکردنی هنوزم باورم نمیشه تو با اون دست پا کوچولوت توی دل من حرکت کردی عزیز دلم می خوام بهت بگم من عاشقتم یه بار دیگه تکون بخور وقتی تو توی دل من حرکت کردی بعدش من هی روی دلمو فشار میدادم  که تو دوباره حرکت کنی ولی دیگه حرکت نکردی راستی به اکبرم گفتم خیلی خوشحال شد دختر گلم من در انتظار اینم که تو دوباره توی دل من حرکت کنی ...
15 مهر 1391

اسم چی بزارم

سلام نی نی کوچولوی من خیلی وقته به وبلاگ سر نزدم این بیرون هیچ خبری نیست همه چی امن و امانه فردا میرم توی هفته بیست دوم اما تو هنوز توی دل من حرکت نمی کنی شاید من احساست نمی کنم  راستی اینقدر دنبال اسم گشتم خسته شدم من اکبر اصلا سر اسم تفاهم نداریم هر چی من میگم ایراد میگیره هر چی اکبر میگه من دیگه خسته شدم از این می ترسم که تو بدون اسم بمونی الان که فکر میکنم سخت ترین کار اسم انتخاب کردن برای بچه هستش به نظر من باید اسمی انتخاب کرد که وقتی بزرگ شدی از اسم خودت بدت نیاد ولی واقعا اسم دختر کوچولومو چی میزارم همیشه هر اسمی انتخاب میکنم بعد بهش فکر میکنم میگم اگه یهجور دیگه تلفظش کنن چی دخمله من ناراحت میشه شاید م...
11 مهر 1391

صدای قلب

سلام دختر ناز من صبح بخیر الان ساعت ٨:٣٧هستش سرم زیاد شلوغ نیست بهترین وقت برای نوشتن هست تا نمایندگی شلوغ نشده خوب از دیروز برات بگم٢٨/٠٦/٩١نوبت دکتر داشتم صبح اومدم سرکار همه چیز آروم تا غروب گذشت ساعت٧:٣٠غروب رسیدم مطب دکتر یه چند دقیقه نشستم نوبتم شد رفتم داخل یکم با دکتر حرف زدم معاینم کرد فشارمو گرفت همه چیز نرمال بود بعدگفت روی تخت دراز بکش تا صدای قلب شو بشنوی عزیز دلم این دومین بار که صدای قلب تو می شنوم اولین بار اون قدر مفهوم نداشت خلاص صدای قلب تو شنیدم الهی مامان واسه اون قلب کوچولوت بمیره که تند تند می زد این دفع دیگه کاملا صدای قلب تو متوجه می شدم یه عالمه توی دلم نازت کردم بعدش وزنم گرفت یه عالمه دکتر دعوام کرد&nb...
1 مهر 1391

باهات قهر میشم

سلام خانم کوچولوی من هیچ خبری نیست همینجوری اومدم به وبلاگ سر بزنم کم کم اگه اینجوری پیش بری دیگه باهات قهر میشم آخه هنوز احساست نمی کنم هیچ حرکتی نداری چند روز دیگه دارم میرم توی شش ماه واقعا دارم نگران میشم نمیدونم شایدم عادی باشه  دیروز جمعه ساعت ٦:٣٠صبح از خواب بلند شدم هم خانم کوچولوی من گرسنش بود هم من خوابم نمی گرفت بعد از خوردن صبحانه یه عالمه کار کردم واقعا خسته شدم این همه کار کردم بازم تموم نشد راستی بعد ظهر هم می خواستیم با همکارام بریم بیرون  با خانم مهرجو روهام همسرش وخانم عطارچی همسرش  بالاخره رفتیم خیلی خوش گذشت  سالگرد عروسی خانم عطارچی هم بود یه کیک خوشمزه هم آورده بود شب خوبی بود  یه عالمه ...
1 مهر 1391