تبسمتبسم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

سوگلی مامان و بابا

بهترین و قشنگ ترین لحظه ها

سلام عشق مامان سلام کوچولوی من نمیدونم چه جوری شروع کنم یه عالمه حرف واسه گفتن دارم عزیز دلم الان من چند روز که اومدم سرکار  نیمی از روز تو رو نمیبینم دلم خیلی واست تنگ میشه از همکار عزیزم ممنونم که این یه مدت وبلاگم نوشت خب از روزی میگم که واسه اولین بار فرشته کوچولوی خودمو دیدم وای چه لحظه زیبای بود که اصلا نمیدونم چی بنویسم روز چهارشنبه ١١/١١/٩١ساعت ٨صبح بیمارستان بودم ساعت ١٠صبح صدام کردن راستی لحظه آخر اسمت تغییر پیدا کرد قبل اینکه برم اطاق عمل بین اسم پروا و تبسم قرعه کشی کردیم شد تبسم نزدیک ساعت ١٠:٣٠منو بردن اطاق عمل استرسم خیلی زیاد بودفقط توی دلم با تو حرف میزدم توی این فکر بودم که وقتی از خواب بلند بشم یه فرشته کوچ...
20 اسفند 1391

قطره AD

سلام تبسم جون امروز شما برای اولین بار قطره AD خوردی و به لطف مامانت قدت از 50 به 52  و وزنت هم از 3.650 به 4 کیلو رسیده . خب خدا رو شکر که سالم هستی و داشتم با مامان حرف میزدم صدای گریه کردنت هم میومد . فردا هم ما میایم و بالاخره تو رو میبینیم ! ...
25 بهمن 1391

بند ناف

سلام کوچولوی مامان امروز سه شنبه 17 بهمن 91 بند ناف شما ساعت 4:25  افتاد ! توضیحات بیشتر رو مامان میاد و برات مینویسه ! ...
17 بهمن 1391

اولین حموم

سلام به تبسم کوچولوی ٣ روزه ! طبق اظهارات مامان ، شما شنبه ساعت 3:15  اولین حموم زندگیت رو رفتی   امیدوارم که گریه نکرده باشی و تجربه خوبی برات باشه ! ...
14 بهمن 1391

زمینی شدنت مبارک !

سلام امروز ساعت 11:05 دقیقه یه فرشته کوچیک به اسم  تبسم به دنیا اومد !     من همکار مامان هستم . از اونجا که مامان مرخصی و نمیتونه بنویسه من با اجازه برات مینویسم . اول اینکه در لحظه آخر اسم تو از پروا به تبسم تغییر پیدا کرد .    دوم اینکه همون روز که تو به دنیا اومدی من میخواستم برات بنویسم ولی اینترنت همون روز کلا قطع بود ! سوم اینکه شنیدم خیلی خوشکل هستی و ما همه منتظریم که تو رو ببینیم .   ...
11 بهمن 1391

خدا حافظی

سلام دختر نازنینم دیگه چی نمونده بیای عزیز دلم هنوز باورم نمی شه که قرار یه کوچولوی نازنین بیاد پیش ما تا به الان خیلی انتظار کشیدم که زودتر این روزا تموم بشه ولی الان این روزا استرسم خیلی زیاده خوب به هر حال این روزا کم کم تموم میشه  شیطون بلا دیگه کم کم باید از دل مامانی خدا حافظی کنی راستی مامانی هم دیگه از کار باید خداحافظی کنه برای یه مدت بخاطر این که باید مراقب خانم کوچولو باشه یه کوچولو هم من ناراحتم خدا خافظی کردن از همکارام یکم برام سخته  همکارام این مدت خیلی مراقبم بودن از همشون ممنونم دختر نازم امکان داره یه مدت نتونم به وبلاگ سر بزنم من فقط در انتظار دیدن تو هستم
28 دی 1391